چهار قدم مانده تا پرواز
دردم گرفت از نزدنت زمانی که مسکنم بودی با دستانت
خندیدم هق هق گریه هایت را ولی می گریستم ز خندیدنت
در حضورت نمی دیدمت من
اما میدیدم ذره ذره وجودت را در نبودنت
نمی شنیدمت زمانی که فریاد می زدی در من
پس چرا زمزمه گوش هایم بود هیچ نگفتنت
خیابانهای شهر قدم های تو را کنار من کم داشت
تا در ازدحام هیاهوی خود ببیند آرام بودنت
در تخت تنهاییم به یاد تو می خوابم
چون آغوشه خالیم بود جای آرمیدنت
پرواز سقوط من با بالهای تو ممکن بود
کنسل نمی شود این پرواز با بال بستنت
رمانم به انتها نزدیک است چهار قدم مانده تا پرواز
ماشین جاده سرعت مرگ به خاطره همیشه داشتنت
چهارشنبه 30 شهریور 1390 - 11:27:27 AM