×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

نگاه خسته

× ل
×

آدرس وبلاگ من

alimor.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/shepson

?????? ???? ?????? ???? ????? ????? ??? ????

سادگی هایم بسویم بازگرد

وقتی این شعر رو خوندم انقدر هوایه چشمام ابری شد و بارید که هیچ چیز نمی تونست اینکار رو باهاش کنه Thumbs UpThumbs Up/ واسه کسایی که هنوز حال و هوایه دوران بچگی دارن هنوز مثه من حسرت بچه شدن می خورن و بزرگترین افسوس تو زندگی شون بزرگ شدن هست پیشنهاد می کنم این شعر رو با حال و هوایه قشنگ خودشون بخونن

بزرگترین آرزویه من تو زندگی اینه که دوباره برگردم به دوران بچگی

دلم لک زده واسه بازی کردن با پدرم / الان دیگه حاله سلام کردن بهش رو ندارم

دلم لک زده برم تو آغوشه مادرم زاااااااااااار بزنم گریه کنم که مامان چرا نمی ریم خونه خاله می خوام با مریم و مجتبی بازی کنم / الان چند ساله که خاله رو ندیدم مریم بزرگ شده دیگه نمی شه باهاش بازی کرد مجتبی بزرگ شده دربه در کار و زندگیه دیگه

نمی تونم پیداش کنم و باهاش حتی حرف بزنم چه برسه به بازی

باهاشون از ته دل می خندیدم از ته دل گریه می کردم از ته دل از ته دل

الان نه خنده می کنم نه گریه چه برسه از ته دل فقط می دوام که زنده بمونم

وااااااااااااااااااااااااااااااای خدایا چقدر دلم تنگ شده واسه اون روزهایه آروم و

بی مسئولیت / بدون اینکه فکر آینده باشی بدون اینکه قرض داشته باشی بدون اینکه بدونی و بفهمی نارفیقی یعنی چی دروغ یعنی چی سختی و مشکلات یعنی چی نامردی یعنی چی دولت یعنی چی جامعه یعنی چی کار یعنی چی ......

بدون اینکه بدونی عشق یعنی چی ولی عاشق بودی / عاشق اسباب بازی هات عاشق عاشق پدر و مادرت عاشق هم بازی هات عاشق مسافرت با پدر و مادرت عاشق .......

چرا ما بزرگ می شیم؟ چرا ما از اون سادگی جدا می شیم چرا ما از اون آرامش جدا می شیم چرا از عاشقی جدا می شیم چرا چرا چرا چرا چرا چرا

 

 

پا به پای کودکی هایم بیا                  کفش هایت را به پا کن تا به تا

 

قاه قاه خنده ات را ساز کن                باز هم با خنده ات اعجاز کن

 

پا بکوب و لج کن و راضی نشو          با کسی جز دوست همبازی نشو

 

بچه های کوچه را هم کن خبر             عاقلی را یک شب از یادت ببر

 

خاله بازی کن به رسم کودکی                با همان چادر نماز پولکی

 

طعم چای و قوری گلدارمان                 لحظه های ناب بی تکرارمان

 

مادری از جنس باران داشتیم             در کنارش خواب آسان داشتیم

 

یا پدر اسطوره  دنیای ما                            قهرمان باور زیبای ما

 

قصه های هر شب مادربزرگ                 ماجرای بزبز قندی و گرگ

 

غصه هرگز فرصت جولان نداشت         خنده های کودکی پایان نداشت

 

هر کسی رنگ خودش بی شیله بود         ثروت هر بچه قدری تیله بود

 

ای شریک نان و گردو و پنیر  !                 همکلاسی ! باز دستم را بگیر

 

مثل تو دیگر کسی یکرنگ نیست            آن دل نازت برایم تنگ نیست؟

 

حال ما را از کسی پرسیده ای ؟                مثل ما بال و پرت را چیده ای ؟

 

حسرت پرواز داری در قفس؟            می کشی مشکل در این دنیا نفس؟

 

سادگی هایت برایت تنگ نیست؟       رنگ بی رنگیت اسیر رنگ نیست؟

 

رنگ دنیایت هنوزم آبی است ؟               آسمان باورت مهتابی است ؟

 

هرکجایی شعر باران را بخوان          ساده باش و باز هم کودک بمان

 

باز باران با ترانه ، گریه کن !         Thumbs UpThumbs Up       کودکی تو ، کودکانه گریه کن!

 

ای رفیق روز های گرم و سرد      سادگی هایم به سویم باز گرد

یکشنبه 30 بهمن 1390 - 9:18:51 AM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم
نظر ها

http://jlali.gegli.com

ارسال پيام

دوشنبه 1 اسفند 1390   2:28:21 PM

سلام دوست خوبم من از فردا تا یه مدتی نیستم اگه زحمتی نیست داخل وبلاگم مطلب بزارین ممنون میشم

www.cloob.com/mohsenhacker

ارسال پيام

یکشنبه 30 بهمن 1390   4:26:02 PM

اینجا بارونه.... ولی قشنگه. مرسی داداشم که این حال و هوا رو بهم دادی

http://www.gegli.com

ارسال پيام

یکشنبه 30 بهمن 1390   3:31:22 PM


تانیا تفرشی می نویسد: از خیابان گلگون وارد خیابان جردن شدم تصمیم دارم شیرینی تهیه کنم در ورودی قنادی دختری حدودا 18  یا 19 ساله را می بینم که او هم برای تهیه شیرینی آمده!!  لباسهای شیک و سرخ رنگی به تن دارد باخنده از او می پرسم: از تیم پیروزی چه خبر؟ !می گوید : چرا پیروزی؟  می گویم : خوب مگر به خاطر تیم محبوبت سرخ پوش نشدی؟ می گوید : نه! من فوتبال را دوست ندارم. در حالی که سفارش شیرینی را به متصدی فروش قنادی می دهیم می پرسم پس چرا سرخ پوشیدی ؟ می خندد و می گوید : به خاطر آنکه من يك اردیست هستم (تلفظ انگلیسی اش (Orodist) میشود. می گویم : اردیسم چیست؟ می گوید : فلسفه ایی هست که به انسان ارزش شادی را یادآوری می کند .جالبه من تا به حال در مورد اردیسم چیزی نمی دونستم. از او می خواهم چنددقیقه ایی از اردیسم برایم صحبت کند با خوشرویی قبول می کند و می گوید :اردیسم دارای هشت اصل هست، این هشت اصل به ما می گوید که باید شاد، آزاده، قانع، انتقاد پذیر، گریزان از گوشه نشینی، پاک زیست، رعایت كننده ادب و در نهایت میهن دوست باشیم .می گوید: هر کسی با هر مرام و اندیشه ایی می تواند یک اردیست هم باشد .می گویم: اردیسم از کجا بوجود آمده؟ آیا در اروپاست و حالا به ایران آمده؟ می گوید: نه اردیسم بر اساس اندیشه های ارد بزرگ در کتاب سرخ ایجاد شده است .می گویم: پس لباس سرخ شما به خاطر نام کتاب سرخ است .می گوید: نه. به خاطر نشان دادن ارزش شادیست، سرخ، رنگ هیجان و شادی است اولین اصل فلسفه اردیسم می گوید اگر پایکوبی و شادی نباشد، جهان را ارزش زیستن نیست.  می گویم: من چند کتاب از سخنان بزرگان دارم که در آنها صحبتهای ارد بزرگ هست آیا منظور شما همان است می گوید: بله همینطوره، اندیشمند و متفکر بزرگ ایرانی .امروز در نت در مورد اردیسم تحقیق کردم خیلی جالب بود الان مدام به لباسهای قرمزم فکر می کنم و این که شاید بهتر باشد لباس های سرخ جدیدی بخرم


 

http://www.gegli.com

ارسال پيام

یکشنبه 30 بهمن 1390   3:30:14 PM

یادم باشد که زیبایی های کوچک را دوست بدارم حتی اگر در میان زشتی های بزرگ باشند

یادم باشد که دیگران را دوست بدارم آن گونه که هستند ، نه آن گونه که می خواهم باشند

یادم باشد که هرگز خود را از دریچه نگاه دیگران ننگرم

که من اگر خود با خویشتن آشتی نکنم هیچ شخصی نمی تواند مرا با خود آشتی دهد

یادم باشد که خودم با خودم مهربان باشم

چرا که شخصی که با خود مهربان نیست نمی تواند با دیگران مهربان باش

http://www.gegli.com

ارسال پيام

یکشنبه 30 بهمن 1390   3:26:26 PM

 razi joon goftiiiiiiiii,   gol gofti ,ali jan sher va sohbatye balash kheili ziba bood ama man hata hazer nistam be 1 saat ghab bargardam dige che berese be bachegi va sheitanata va neshgoona  haaaaa haaa ha  ama hamishe base khalasi az afkare narahat konande hamishe ba khodam migam ei kash 1 dolfin bodam mer30 ali jan  

http://shogh.gegli.com

ارسال پيام

یکشنبه 30 بهمن 1390   1:19:58 PM

 بی خیال داداش من نمی خوام برگردم به دوران بچگی من می خوام برم به 18 سالگی. حال ندارم دوباره بچه بشم مجبور بشم برم مدرسه دوباره همون شیطنت ها را بکنم. گناه دارن معلم هامون. مدیرمون از همه بدتر

http://maryam2012.gegli.com

ارسال پيام

یکشنبه 30 بهمن 1390   12:35:19 PM

مرسی دوست عزیز تو این بلبشو بازار زندگی چه حال خوشی داشت این شعر پر گریه

http://alimor.gegli.com

ارسال پيام

یکشنبه 30 بهمن 1390   12:04:12 PM

بسیار سپاس گذارم از لطف بی شاعبه شما بهانه خانوم

بابا ما چرا انقدر رسمی با هم حرف می زنیم

ناسلامتی رفیقیم باهم

http://alimor.gegli.com

ارسال پيام

یکشنبه 30 بهمن 1390   12:03:16 PM

مخلصم داش داریوش گل

بابا جواب این بنده خدا رو بده بعد با هم می ریم تو توهم بچگی

http://alimor.gegli.com

ارسال پيام

یکشنبه 30 بهمن 1390   12:01:21 PM

اینو خوب اومدی سوفیا

تو همین دورانی که هستیم بچگی کنیم

آخه من هروقت بچه می شم تو این دوران بعضیا بهم میگن لوس شدی باز

http://cardinal.gegli.com

ارسال پيام

یکشنبه 30 بهمن 1390   10:12:52 AM

علی داداش اگه راهی پیدا کردی واسه برگشتن به اون ایام ما رو هم خبر کن ....بخدا من حاضرم معامله کنم با اوس کریم....برم گردونه به دو سه سالگی وتا همین سن بیشتر بهم عمر نده....بقیه اش واسه خودش.......داخل توهم شدیم اساسی سر صبحی.......اما راست میگی ....از همش باحال تر اون حال و هوای بی تکلفیشه.......چیزت هم به دنیا بدهکار نیست...واسه خودت پادشاهی میکنی....باور کن از یه پادشاه هم بهتر زندگی میکنن این بچه ها.....بسه بابا طرف چند دقیقه اس سلام کرده روبروم آویزونه.. منم تو توهم علیرضا

آخرین مطالب


سوئد


......


زندگی کنید


من و معلمم


بیائیم نخندیم


سادگی هایم بسویم بازگرد


به زن بیوه همسایه خود سر بزنید شاید فرجی شد


.شب آرامی بود


یکدلی به از یکرنگی


دنیایه یک دهه 60


نمایش سایر مطالب قبلی
آمار وبلاگ

82165 بازدید

15 بازدید امروز

36 بازدید دیروز

1311 بازدید یک هفته گذشته

Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)

آخرين وبلاگهاي بروز شده

Rss Feed

Advertisements