×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

نگاه خسته

× ل
×

آدرس وبلاگ من

alimor.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/shepson

?????? ???? ?????? ???? ????? ????? ??? ????

به زن بیوه همسایه خود سر بزنید شاید فرجی شد

جک و دوستش باب تصمیم می گیرند برای تعطیلات به اسکی برن...


با همدیگه رخت و خوراک و چیزهای دیگرشان را بار ماشین جک می کنند و به سوی پیست اسکی راه می افتند..


پس از دو سه ساعت رانندگی، طوفان و برف و بوران شدیدی جاده را در بر گرفت چراغ خانه ای را از دور می بینند و تصمیم می گیرند شب را آنجا بمانند تا توفان آرام شود و آنها بتوانند به راه خود ادامه دهند.


هنگامی که نزدیکتر می شوند می بینند که آن خانه در واقع کاخیست بسیار بزرگ و زیبا که درون کشتزار پهناوریست و دارای استبلی پر ازاسب و آن دورتر از خانه هم طویله ای با صدها گاو و گوسفند است.


زنی بسیار زیبا در را باز می کند. Hug


مردان که محو زیبایی زن صاحبخانه شده بودند، توضیح می دهند که چگونه در راه گرفتار طوفان شده اند و اگر خانم خانه بپذیرد شب را آنجا سر کنند تا صبح به راهشان ادامه دهند.


زن جذاب با صدایی دلنشین گفت: همانطور که می بینید من در این کاخ بزرگ تنها هستم، اما مساله این است که من به تازگی بیوه شده ام و اگر شما را به خانه راه دهم از فردا همسایه ها بدگویی و شایعه پراکنی را آغاز می کنند.

جک پاسخ داد: نگران نباشید، برای این که چنین مساله ای پیش نیاید ما می تونیم در اصطبل بخوابیم.
سحرگاه هم اگر هوا خوب شده باشد بدون بیدار کردن شما راه خود را به طرف پیست اسکی ادامه خواهیم داد.

زن صاحبخانه می پذیرد و آن دو مرد به اصطبل می روند و شب را به صبح می رسانند بامداد هم چون هوا خوب شده بود راه می افتند...


حدود
نه ماه بعد جک نامه ای از یک دادگاه دریافت می کند در آغاز نمی تواند نام و نشانی‌هایی که در نامه نوشته بود را به یاد آورد اما سر انجام پس از کمی فشار به حافظه می فهمد که نامه دادگاه درباره همان زن جذاب صاحبخانه ای است که یک شب طوفانی به آنها پناه داده بود.


پس از خواندن نامه با سرگردانی و شگفت زده به سوی دوستش باب رفت و پرسید: باب، یادت میاد اون شب زمستانی که در راه پیست اسکی گرفتار طوفان شدیم و به خانه ی آن زن زیبا و تنها رفتیم؟


باب پاسخ داد: بله


جک گفت: یادته که ما در اصطبل و در میان بو و پشگل اسب و قاطر خوابیدیم تا پشت سر زن صاحبخانه حرف و حدیثی در نیاید؟


باب این بار با صدایی لرزانتر پاسخ داد: آره.. یادمه


جک پرسید: آیا ممکنه شما نیمه شب تصادفی به درون کاخ رفته باشید و تصادفی سری به آن زن زده باشید؟
باب سر به زیر انداخت و گفت: من ... بله...من... Heart


جک که حالا دیگر به همه چیز پی برده بود پرسید: باب ! پس تو ... تو تو اون حال و هوا خودت رو جک معرفی کرده ای؟؟ ... تا من ... بهترین دوستت را ...


جک دیگر از شدت هیجان نمی توانست ادامه دهد ...


باب که از شرم و ناراحتی سرخ شده بود گفت ... جک ... من می تونم توضیح بدم ... ما کله مون گرم بود و من فقط می خواستم ... فقط ... حالا چی شده مگه؟

 

جک احضاریه دادگاه را نشان داد و گفت اون زن طفلک به تازگی مرده و همه چیزش رو برای من به ارث گذاشته....!!!!!!

 

نتیجه اخلاقی : گاهی به زن بیوه همسایه سری بزنید و از او دلجویی کنید و حتما خود را درست و واقعی معرفی کنید.Big smileBig smileStar

 

چهارشنبه 26 بهمن 1390 - 1:40:17 PM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم
نظر ها

http://milad-zartosht.gegli.com

ارسال پيام

یکشنبه 30 بهمن 1390   5:26:25 PM

من که تازه در آستانه بیست سالگی هستم پس نظری نمیذارم.

http://shazde-kocholo.gegli.com

ارسال پيام

شنبه 29 بهمن 1390   9:25:30 PM

داداش علیرضا

سلام

داداش بخدا من مطمئنم که پیر زن نیستم

داداش الان چروک مده.....تاره اگر اتوش کنی مثل روز اول میشه

داداش ببخشید چند روزی به شدت سرم شلوغ بود

ولی شما در دل من جا دارید

http://milad-zartosht.gegli.com

ارسال پيام

پنجشنبه 27 بهمن 1390   9:55:09 PM

ما که شانس نداریم.نه ماه بعد احضاریه میاد بابا شدی!

http://rainnight.gegli.com

ارسال پيام

پنجشنبه 27 بهمن 1390   7:47:00 AM

che bi mohtava

http://irajkhan404.gegli.com

ارسال پيام

چهارشنبه 26 بهمن 1390   4:43:58 PM

بابا معرکه بود نمرت بیسته

http://alimor.gegli.com

ارسال پيام

چهارشنبه 26 بهمن 1390   4:02:56 PM

آره داریوش جان اگه شانس ما هست که دقیقا همین می شه

 میایم ثواب کنیم   کباب می شیم

http://cardinal.gegli.com

ارسال پيام

چهارشنبه 26 بهمن 1390   2:06:36 PM

بابا ویکتور هوگو...بالزاک...داستایوفسکی......عجب داستانی.....دیدی میگن عدو شود سبب خیر گر خدا خواهد....ها ..همینه......فقط یه چیزی حتما باید کولاک باشه و تو برف گیر افتاده باشی؟؟؟؟نمیشه مثلا تو هوای آفتابی و شرایط معمول این امر خیر رو انجام داد؟؟؟؟؟؟ا   البت با اون شانس ما ..میبینی احضاریه میاد که طرف ورشکسته شده پاشو بیا زنو بچه اتو جمع کن از کف خیابون!!!!! نه  غلام؟؟؟

http://alimor.gegli.com

ارسال پيام

چهارشنبه 26 بهمن 1390   2:10:18 PM

ای گفتی پوری جون

رفیق رفیق رفیق رفیق رفیق

آخرین مطالب


سوئد


......


زندگی کنید


من و معلمم


بیائیم نخندیم


سادگی هایم بسویم بازگرد


به زن بیوه همسایه خود سر بزنید شاید فرجی شد


.شب آرامی بود


یکدلی به از یکرنگی


دنیایه یک دهه 60


نمایش سایر مطالب قبلی
آمار وبلاگ

83098 بازدید

162 بازدید امروز

367 بازدید دیروز

948 بازدید یک هفته گذشته

Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)

آخرين وبلاگهاي بروز شده

Rss Feed

Advertisements