×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

نگاه خسته

× ل
×

آدرس وبلاگ من

alimor.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/shepson

?????? ???? ?????? ???? ????? ????? ??? ????

وقتی هیچی سرجاش نیست

این مطلب در جواب خانم مریناز دوست خوبم آماده کردم البته می گم جواب منظور نقطه روبرو مریناز خانم نیستا یعنی در راستایه مطلبی که گذاشته بود یه حرفی هم ما زدیم که یه وقت نگن لال از این دنیا رفتیم

این مطلب قدیمیه ها پیشاپیش گفتم که بعد نگین بابا ما این بچه بودیم شنیدیم شیر ازمون گرفتن این بگوشمون خورد و از این حرفا نزنینا واااااا می خورمتونا یوهاهاهاهاهاهاا
 

وقتی هیچی سرجاش نیست حداقل لباساتو بذار تو کمد خاطراتت وقتی هیچی سرجاش نیست کفشاتو بذار تو جاکفشی که ارزش تک تک قدمایی رو که برارسیدن به خونه برداشتی حفظ کنه

کتابا تواونجوری بچین که باز نکرده بشه حرفاشو خوند

اطاقتو جوری مرتب کن که اگه خونه هم نباشی بشه وجودتو توش حس کرد

با آدمایی حرف بزن که ندای دلتو میشنون

پنجره رو که باز کردی نگاهت رو بنداز به آسمون ولی پاهاتو محکم رو زمین نگه دار

بذار هوای محبوس تو اطاقت بره بیرون شاید با هوای تازه بشه کاری کرد

وقتی هیچی سرجاش نیست تو لبخند بزن بسیجی (ای وای ببخشید اشتباه شد این یه دیالوگ دیگه بود) تو لبخند بزن به همه اون چیزایی که توجایگاه قلابی نمیشه جاشون کرد

وقتی هیچی سرجاش نیست برو زیر بارون بذار بباره بباره بباره و خوب نیگاش کن بخصوص از زاویه چراغ وسط خیابون چون میشه تک تک قطرات رو به وضوح دید... تابش نور خیلی چیزارو آشکار می کنه ( بعدش با قدم هایه عاشقانه برو به سمت دکتر ببندتت به آمپول و سرم آبکشت کنه که دیگه زیر بارون واینستی که سرما بخوری بعدش برو پیشه چشم پزشک تا دیگه مستقیم به نور نگاه نکنی که واسه چش ضرر داره سرآخر بیا بگیر منو بزن که این پاراگراف اگه ننوشته بودم جوگیر نشده بودی که حالا بخوای این همه دردسر بکشی)

 

وقتی هیچی سرجاش نیست یه نگاه تو آینه به خودت بنداز ببین چه چیزایی از خودت سرجاش باقی مونده ... زل بزن به اون چشات و ازش بپرس... رفیق هنوز سرجاتی؟؟

وقتی هیچی سرجاش نیست ... تو بمون... مثل همیشه... بذار اونجایی باشی که بهش تعلق داری... اینطوری بعد از مدتها میشه یه چیزی رو گذاشت سرجاش ... یه چیز زنده و بیدار مثه یه نفر یه انسان یه آدم

 

وقتی هیچی سرجاش نیست.... کارا سخت میشه... اینطور نیست رفیق؟؟؟؟

 
دوشنبه 19 دی 1390 - 12:14:06 PM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم
نظر ها

http://alimor.gegli.com

ارسال پيام

سه شنبه 20 دی 1390   10:09:36 AM

پوریا جون من نمیخورمت داداش ولی به مولا بچه بدی نیستم انتخاب با خودت هر چی بدی من می خورم / خوبه ها مگه نه؟

داداش می خوام یه مطلب بذارم بعد شروع کنیم به حل پیک شادی

اونم پیک شادی فرانسوی که میخوام جوری چوب پنبه ش باز کنم که ته پیک شادی بخوره زمین چوبش محکم بخوره به سقف کف بده بیرون داغون کن ویرون کنه ستون بتون کنه واااااای خدا یکی منو بیگیییره دارم از حال می رم آخه ما چقد  شادیم چقد آزادیم چقد خوش می گذره 

http://alimor.gegli.com

ارسال پيام

سه شنبه 20 دی 1390   10:07:41 AM

مریناز من فقط کسایی رو میخورم که بهشون قبلا تذکر داده باشم

واسه داریوش دو تا جک گفتم که یه کم شاد شه بعد بخورمش البته انتخاب اینکه چجوری شروع کنم به خوردن پایه خودش گذاشتم

http://alimor.gegli.com

ارسال پيام

سه شنبه 20 دی 1390   9:35:34 AM

آخه مریناز من بهش تذکر داده بودم هر کی بگه من شنیدم این حرفا اونوقت منم و این حرفا یعنی خوردن و...... آخر ماجرا

http://alimor.gegli.com

ارسال پيام

سه شنبه 20 دی 1390   9:27:55 AM

مسعود جونم می خوامت دادا

بخدا نیستم مسعود

می گم که سرکار آن می شم هم باید کار کنم هم هراز چندگاهی وقت شه بیام یه مطلبی بذارم به دوستان سر بزنم این حرفا

دوست دارم داداش آقا اهل پیک شادی هستی ما چاکریما همین جا بساط لهو و لعب

http://alimor.gegli.com

ارسال پيام

سه شنبه 20 دی 1390   9:21:00 AM

میلاد بذار برم بخونم ببینم چی نوشتی درباره من

کشتمت میلاد اگه مسخرم کرده باشی یعنی گازت می گیرما از اونا که کبود شی مامانت گیر بده کدوم دختری تو گازت گرفته  

http://alimor.gegli.com

ارسال پيام

سه شنبه 20 دی 1390   9:12:06 AM

داش پوریا خودمون / خیلی مخلصیم

دادا فکر کنم مریناز شاکی شده که چرا تو محرم صفر بساط پیک شادی راه انداختین

آقا دخملای شمسی خانوم سن بالان بیا سمت ما دخترای مریم قشنگه هستن یکی از یکی کم سن تر پنج تا دختر داره از گروه سنی الف تا ی

عددی بگم از 13 سال داره تا 37 سال

آقا پیک شادی بازنا

دوستان شوخی کردما از فردا بلند نشین بیاین اینجا بست بشینین گروه سنی درخواست کنین واسه پیک شادی

http://alimor.gegli.com

ارسال پيام

سه شنبه 20 دی 1390   9:04:06 AM

خب می رسیم به قسمت اصلی ماجرا یعنی خوردن آقا داریوش

داداش مگه من اون بالا نگفتم دوستان این مطلب قدیمیه نگین ما بچه بودیم شنیدیم و........ گفتم یا نه داداش؟ نه جون علیرضا بگو دیگه؟

خودت با پایه خودت بیا بخورمت

آقا گفتم خوردن یاد یه مطلب افتادم

آجی های مجلس نخونن این قسمت

دوستم یه اس بهم داد گفت اگه آدمخوار بودی کدوم قسمت از بدن رو می خوردی بعد نوشته بود از یک تا ده یه عدد انتخاب کن دیگه ننوشته بود که گزینه ها چی هستش / من بهش گفتم داداش من که هر عددی بگم تو اون چیزی که دوست داری و می دی ما بخوریم پس من الان کارت راحت می کنم داداش همون بده ما بخوریم و راحت . دیگه دوستمونم نامردی نکرد داد ما خوردیم

الان حکایت شماست داریوش جون / قرار شد هر کی بگه من شنیدم این مطلب من بخورمش حالا شما خودت به انتخاب خودت بده ما بخوریم

http://alimor.gegli.com

ارسال پيام

سه شنبه 20 دی 1390   9:02:17 AM

مریناز جان من تو قسمت نظرات مطلب خودت دیروز قبل از اینکه مطلب بذارم گفتم که در راستایه مطلب تو یه مطلب گذاشتم

نشون به اون نشون که گفتم حال کردی سواستفاده رو

http://alimor.gegli.com

ارسال پيام

سه شنبه 20 دی 1390   8:59:36 AM

بچه ها در ابتدا شرمنده که دیروز بعدازظهر آن نبودم که همون موقع جواب نظراتتون رو بدم و با هم گپ و گفت داشته باشیم چون من فقط تو محل کارم وقت می کنم آن شم و باقی ساعات روز رو گذاشتم برایه پیک شادی و دخملای شمسی خانوم

http://cardinal.gegli.com

ارسال پيام

دوشنبه 19 دی 1390   8:41:51 PM

مرسی دوست  گل و. پر انرژیه من علیرضای گل  .....آقا شما اراده کن هر قسمتی رو خواستی واست باز میکنیم........مطلبت با حال بود   ...     خوشمان آمد.... اما شنیده بودمش ها..... کودکستان که بودیم ....حفظش بودیم ..............جان آقا سید ...میگی نه از خودش بپرس ..همکلاسی بودیم..... اون موقع ها....اینتر نت که نبود ...این مطالبو مثه تصنیف کاغذیهای مجید ظروفچی تو کوچه میفروختن....باور نداری از آقا سید بپرس....همکلاسیمون بود اون وقتا..................مررررررررسی داداش

http://milad-zartosht.gegli.com

ارسال پيام

دوشنبه 19 دی 1390   5:06:18 PM

درود آقای یه شنبه!

پ کوشی پ؟بیا دربارت تو شماره یک نوشتماز این بساط هم واسه ما هم بیارید دیگه.بیارید و من بشه میکده پلیس گممون کنه!دفعه بعد هم میریم تو یه وب دیگه!دفعه آخرم میریم وب مریناز خانم بعد خودمون به پلیس میگیم بیاد بعد ما در میریم!

http://milad-zartosht.gegli.com

ارسال پيام

دوشنبه 19 دی 1390   2:16:50 PM

داداشی دمت گرم!چه باحال نوشتی مخصوصا دکتر رفتنو!

http://milad-zartosht.gegli.com

ارسال پيام

دوشنبه 19 دی 1390   2:13:15 PM

 داداش خوشحال نشو!در باره تو هم نوشتم.تو قسمت یکه.مطالبو نگاه کن.اینی که الان نوشتم شماره دوشه/.

http://donya1362.gegli.com

ارسال پيام

دوشنبه 19 دی 1390   12:55:55 PM

baba man hamishe miam sar mizanam akhe

http://alimor.gegli.com

ارسال پيام

دوشنبه 19 دی 1390   12:21:24 PM

سلامتی وجودت خودت پوریا جون که انقدر شاد باشی و با لبخند که بهت بگن پوریا روحیه

بزن داداش نوووووووووش

سلامتی شمسی خانوم و دخملاش سرت بگیر بالا..........دوست دارم به مولا پوریا جون

آخرین مطالب


سوئد


......


زندگی کنید


من و معلمم


بیائیم نخندیم


سادگی هایم بسویم بازگرد


به زن بیوه همسایه خود سر بزنید شاید فرجی شد


.شب آرامی بود


یکدلی به از یکرنگی


دنیایه یک دهه 60


نمایش سایر مطالب قبلی
آمار وبلاگ

82556 بازدید

82 بازدید امروز

83 بازدید دیروز

586 بازدید یک هفته گذشته

Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)

آخرين وبلاگهاي بروز شده

Rss Feed

Advertisements