همه چی برای تو

چه شبیه بود گریه های ما آن شب

من برای تو تو برای خـودت

من از سر ظلم و تو از سر مظلـوم

تو از سر درد و من از سر همــدرد

تو از سر غصــه من از غم قصــــه

هر دو برای تــــو تا صبــــح نالیدیم

در فکر خود گفتم

ای خوش به حال تو ای بد به حال من

عشقــت تنفـــــر شد من ماندم قصــه

روزی که ما با هم پرواز می کردیم

فکری نبود از بنــد حـالا من خســته

تو باقــی عمـــرت رفتـــی بـه آزادی

من باقی عمرم محکوم و لب بسته

آن روزها از من اصــــــرار مجنــون بود

می گفتی یم با ناز شرمنده ام بسته

ایـن روزها از تـو بـوی جــدایی بـود

گفتم خدایه من دیگر شدم خسته

من از خودم رفتم تا تو شوی دلشـــاد

حالا تو هستی خوش من از دلت رفته

کاری که ما با هم کــردیم دوتایی

من کم کمک کردم تو تا ته دسته

man kam kamak kardam to ta tahe daste

آن شب که گفتـــــم من در اول قصه

اکنون نگار من خوشحال و سرمسته

یکشنبه 27 شهریور 1390 - 8:23:08 AM

عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم

نظر ها

aynaz

http://daryae-eshgh.gegli.com

ارسال پيام

سه شنبه 29 شهریور 1390 9:25:56 AM

ممنون از نظرتون من کلاٌ برگ انتخاب میکردم چون وقتی آدم احساس سبکب داشته باشه وبا هر شرایطی کنار بیاد دیگه هیچی اذیتش نمیکنه اماسنگ بودن سخت باید خیلی صبور باشی